زندگینامه چاک کلوز:
چارلز توماس کلوز (به انگلیسی: Charles Thomas Close) معروف به چاک کلوز (Chuck Close) (متولد ۵ ژوئیه ۱۹۴۰ در واشنگتن – متوفی در ۱۹ آگوست ۲۰۲۱)
یکی از مشهورترین نقاشان و عکاسان جنبش فوتورئالیسم ایالات متحده آمریکا در نیمهٔ دوم قرن بیستم بود.
بیشتر موضوعات نقاشیهای کلوز را چهرهٔ اشخاص تشکیل میدهند. او مبتلا به خوانشپریشی بود و برای کشیدن نقاشیهایش از روش خلاقانهای استفاده میکرد.

شرح کامل زندگی چاک کلوز
چاک کلوز ۵ ساله بود که روزی پدر و مادرش از او پرسیدند، دوست دارد برای کریسمس چه هدیه ای به او بدهند و چاک، از آنها سه پایه نقاشی خواست. پدرش که در نیروی هوایی آمریکا مشغول به کار بود، تصمیم گرفت که خودش سه پایه ای برای او بسازد.با وجود این که ۶۰ سال از آن ماجرا می گذرد، چشمان چاک با یادآوری این خاطره می درخشد. چاک وقتی سه پایه را دید، با خود عهد بست که نقاشی های خوبی را به تصویر بکشد. او متاثر از یادآوری سال های سخت خود، ادامه می دهد: «ما روبه روی فرودگاه، جایی که قرار بود به زودی در آنجا خانه سازی شود، زندگی می کردیم. پدر و مادرم پول زیادی نداشتند، اما من همان جعبه چوبی رنگ روغن را که در یک کاتالوگ دیده بودم، می خواستم. یک جعبه رنگ روغن با مارک Genuine Weber، که جعبه کوچک سفیدرنگی داشت.»کلوز آن جعبه نقاشی را با حالتی زنده به یاد می آورد و می گوید: «من هنوز می توانم بوی آن رنگ روغن ها را که تازه با آنها نقاشی کرده بودم حس کنم. آنها تویوپ های بزرگ و پری بودند، نه از آن تویوپ های لاغر و توخالی. من حتی می دانستم که تویوپ های لاغر، مال غیرحرفه ای ها هستند.»
این حکایت، یکی از چندین حکایتی بود که چاک کلوز، برای ما گفت تا تصویری از دوران کودکی و سرنوشتی که در آن زمان برای او رقم خورد، برای ما بسازد. تصویر انسانی که استوار در برابر مصائب ایستاده و بی آنکه از پای درآید، به کار و زندگی ادامه می دهد. او می گوید: «من، مردانی را می شناسم که هنوز نمی دانند می خواهند چه کار کنند. اما من از سن ۵ سالگی می دانستم که از زندگی چه می خواهم. می خواستم نقاشی کنم. نقاشی های من بهتر از کار بچه های دیگر نبود. اما من خیلی تلاش می کردم. من همیشه خودم را در این کار برجسته تر از بقیه می دانستم و این اغراق نبود و کاملاً واقع بینانه بود، چرا که می دیدم از بقیه تشنه ترم و سعی می کردم در این راه مستقیم به پیش روم.»این راه راست، چاک کلوز را به جایی و چیزی رساند که شایستگی اش را داشت. او اکنون یک هنرمند صاحب سبک است و در مرحله ای توانسته به ثروت خوبی برسد و آرزوهای کودکی اش را برآورده کند.یک پرتره نیمه کاره او که به دیوار پشتی کارگاهش آویخته شده بود، نظر فروشگاه های آثار هنری را جلب کرد و خیلی زود توانست آن را به قیمت ۴ میلیون دلار بفروشد. «وقتی نقاشی هایم فروش رفتند، هیچ کس هیجان زده تر از خود من نبود. البته به جز بازاریابم.»چاک از ته وجود می خندد و از فرط خنده، چشمانش بسته می شوند و ادامه می دهد: «حالا زمانی بود که آنها را در گالری بگذارم. وقتی در سن ۶۰ سالگی «سرها» را شروع کردم، ۴ ماه روی آن وقت گذاشتم.»دلیل این که یک سری از کارهایش را «سرها» نامیده، این است که پرتره آنها، به خاطر آورنده ورشکسته ای است که جسدش بر روی آب شناور مانده. «سرهای» چاک، نوعی مبارزه طلبی برای ایجاد سبکی جدید بود.جالب توجه است بدانید که چاک، بیشتر پرتره هایش را از روی عکس می کشد تا از روی خود اشخاص. زیرا معتقد است که عکس وزن کمی دارد و می توان آن را به هر جا برد؛ از این گذشته، عکس چیز ثابتی است و تغییر حالت نمی دهد. مثلاً اینکه غمگین یا شاد شود، می توان به سادگی از آن استفاده کرد تا زنده اش ساخت. او هنرمندی است که در ایجاد اثر وسواس خاص خود را دارد.هرعکس از دایره ها یا شش ضلعی های ریز تشکیل شده که در کنار هم قرار می گیرند و سپس این دایره یا شش ضلعی ها، رنگ آمیزی می شوند تا زمانی که با هم شکل متحدی را ایجاد کنند که مربوط به صورت بزرگی است.پرتره های چاک کلوز، همه دارای حالتی خاص هستند که به راحتی می توان فهمید که کار، کار چاک است. شاید یک حالت روحانی، که از ساده دلی دوران کودکی اش سرچشمه می گیرد. «تایم مارلو» که تاریخ شناس هنری انگلیسی و هم چنین برگزارکننده نمایشگاه هایی در گالری «واین کلوب» است، می گوید: «اثر، از آن یک کهنه کار است که به هنر خود، فردیت خوبی داده است. هیچ کس مثل او کار نمی کند. او پرتره را از روی نقاشی دوباره سازی می کند و در عین حال، اصل موضوع را حفظ می کند. او نقاش نقاش هاست اما تکرار او، همراه با رشد و تکامل اثر است. به نظر من، بدون تردید او یکی از ۱۰ هنرمند برجسته آمریکا است. جالب توجه است که کلوز، صورت خود را بارها به تصویر کشیده است: یک سربزرگ گرد، با دهانی که انگار قصد دست انداختن مردم را دارد. صورتی با یک برجسته نمایی خاص. او پرتره هایی هم از دوستانش کشیده است که خیلی از آنها، هنرمندان شاخصی هستند؛ مثل «فرانسسکو کلمنت»، «سیدنی شرمن»، «رابرت راستجنبرگ»، «جاسپر جونز». یکی از اولین کارهای مجموعه heads مربوط می شود به موسیقیدان گمنامی به نام «فلیپ گلاس» و پس از اتمام کار، اتفاقی افتاد که کلوز و گلاس را هیجان زده کرد و آن، این بود که موزه «وایتنی» که در نیویورک واقع شده است و مربوط به هنرهای آمریکایی است، این اثر را خرید و کارت پستالی که از روی کار زده شد، برای آنها فروش خوبی داشت.

گلاس اخیراً گفته است که این کارت پستال، همه جا به چشم می خورد. من به چاک گفته ام که هرگز این پول را به تنهایی نمی گیرم، زیرا در این کار مدیون تو هستم.ما روی یک صندلی بلند، که روی آن پر است از کتاب و کاغذ و عکس و لیست در کارگاه شگفت انگیز و بزرگ چاک، که به رنگ سفید است، نشسته ایم. این جا در مرکز تجاری منهتن، نزدیک بواری واقع شده و همسایه ها از هم جواری و کلوز، از سود خوبی بهره مند می شوند، زیرا به خاطر این همسایگی، اجاره خانه هایشان بالا رفته است.چاک اطراف کارگاه خود، در حالی که روی یک ویلچر موتوری نشسته است، گشت می زند و دو دستیارش او را همراهی می کنند. از نظر ظاهری، او غول بامزه ای است. مثل یک خرس گنده پشمالو و بی حوصله در این ۱۷ سالی که روی ولیچر است هم تغییر چهره نداده.هفتم دسامبر ۱۹۸۸ بود که چاک کلوز داشت برای بزرگداشت یک هنرمند نیویورکی آثاری را تهیه می کرد ناگهان درد شدیدی در ناحیه کمر حس کرد به طوری که روی زمین افتاد. درد کم کم سینه و بازوانش را فرا گرفت مجبور شد خود را به یک مرکز درمانی برساند اما از ناحیه گردن قطع نخاع شده بود اکنون او می تواند بازوهایش را حرکت دهد و به سختی دست هایش را، اما انگشتانش بی حرکتند. او برای نقاشی کردن قلم را به مچ دستش می بندد و از پدال های ویلچر برای جابه جا کردن بوم استفاده می کند.چاک می گوید: اولین فکری که پس از ترخیص از بیمارستان به ذهنم رسید این بود که از امروز فقط باید کارهای فکری بکنم و کسی را داشته باشم که افکارم را اجرا کند و چقدر مشکل بود. در کار من وضعیت جسمی خیلی اهمیت دارد و من به این وضع دچار شده بودم.چاک کلوز از کسانی است که همیشه برای بهبود وضع زندگی تلاش می کنند و این صفت در او می تواند تا درجه یک حماسه پیش برود. او از آن انسان هایی است که نیمه پر لیوان را می بینند و همیشه از این مسئله خوشحال است که با وجود ناتوانی اش می تواند به کارش ادامه دهد.کارهای او به همان خوبی دوران سلامیتش پیش می رود و حتی اکنون با وضع موجود کارها با احساس تر هم شده اند.«اولین نقاشی که پس از بیمارستان کشیدم پرتره کوچکی از دوستم الکس کتز بود این کار حالت غمگینانه ای دارد و به قدری این احساس در او زنده است که انگار نه انگار که اثر از روی عکس او کشیده شده. وقتی موفقیت خود را در کار دیدم شادی دوباره به من بازگشت.»او از محله کودکی اش حرف می زند. جایی که مردم آن در پی آن بودند که شغل ثابت و مطمئن داشته باشند اما طرز فکر والدین او برخلاف بقیه مردم بود آنها به او این شهامت را دادند که نقاشی را پیگیری کند. از پدر و مادرش چنین یاد می کند: مادرم یک معلم پیانو و پدرم مخترع بود او یک نوع رنگ اختراع کرد که خاصیت بازتاب شدن دارد که هنوز هم از آن در فرودگاه استفاده می شود. آنها بودند که این روحیه خوب را برای زندگی و رسیدن به اهداف در من تقویت کردند و این است که من همیشه می گویم یا مرگ یا پیروزی.اگر در نقاشی به جایی که می خواستم نمی رسیدم موجود بی مصرفی بودم.برخلاف همه آن سختی های دوران کودکی که ناشی از فقر بود چاک برنده یک بورس تحصیلی در مدرسه yale sumer شد. او میان همکلاسی هایش که همه در سن ۱۶ سالگی از هنرمندان خوب به شمار می رفتند از همه شایسته تر بود و همیشه مقام اول را داشت.

آنجا یک جای شلوغ و آشفته بود که همه سبک های آمریکایی در آن به چشم می خورد.در همان دوران بود که چاک از درست کردن کارهای کوچک دست برداشت و کارهای بزرگش را شروع کرد و در سال ۱۹۶۶ شروع به کار پرتره از روی عکس کرد.آن سال ها، سال های پراضطرابی بود. هم سن و سال های من همه تلاش می کردند که کار خاص خود را انجام دهند. آمریکا به ویتنام حمله کرد و همه اینها ما را دچار اضطراب می کرد. ما نمی خواستیم سیاست در کارمان وارد شود و به دنبال موضوعاتی دور از این کشاکش ها می گشتیم.سال ۱۹۶۷ بود به نیویورک نقل مکان کرد. اولین کار خاص او پرتره ای از خودش بود. یک نقاشی یک رنگ که به طرز خاصی رئالیستی بود که هنوز هم وقتی به آن نگاه می کنی انگار تازه به تصویر کشیده شده. در این تصویر چاک خونسرد و در عین حال پرهیجان به نظر می رسد و شاید این چشمانش است که بیننده را میخکوب می کند. یک سیگار نیمه افروخته گوشه لبش به چشم می خورد و سبیل مرتبش جلب توجه می کند. این تصویری است از سال ها پیش و هنوز هم تازه می نماید.از چاک کلوز پرسیدیم که حالت این پرتره ساختگی است یا طبیعی؟ و او گفت که ساختگی است. من نمی خواستم که کارهایم مثل پرتره های قدیمی، رسمی باشد. این کار تلاشی است برای سنجش چیزهایی که بین خود من و پرتره قرار دارد. پیراهن نامرتب، سیگار و ته ریش. من سعی کردم یکی چیز واقعی را به تصویر بکشم.کلمنت گرین برگ می گوید یک چیز است که هنرمند هیچ گاه قادر به انجام آن نیست و آن تصویر کردن یک پرتره واقعی است اما من کاری را که حدس زدم درست است انجام دادم و نظریه او را باطل کردم. پس از سال ها سرهایی که چاک به تصویر می کشید بزرگتر و روشن تر شدند و شاید بتوان گفت زنده تر و واقعی تر. آخرین پرتره بزرگی که از خودش کشیده کمی بازیگوش به نظر می رسد اما وقتی از نزدیک به آن نگاه می کنیم جدی تر به نظر می رسد.ما با هم به این تصویر نگاه کردیم. چیز جالب توجه این است که چاک می گوید: من نمی دانم این تصویر به چه چیزی شباهت دارد. انگار کمی چاپلوسانه است و این چیزی است که من از ناتوانی ام فراگرفتم: خواندن احساسات تصویرها. در زندگی واقعی اگر من تو را امروز می دیدم در دیدار فردا هیچ ذهنیت خاصی راجع به حالت های دیروز تو نداشتم اما در این تصاویر احساسات لحظه ای ثبت می شود و این که من از روی عکس نگاره هایم را می سازم به این امکان نزدیک تر می شوم. نقاشی کردن برای من مثل گذاشتن صخره ای بر روی پاهای تو است پیش از اینکه به سفر بروی منظورم این است که تو را بدون اینکه از من دور شوی به تصویر می کشم و این دقیقاً ثبت حالت های لحظه ای است. فرق کار من با بقیه نقاشان این است که آنها نمی دانند نقاشی جدیدشان چگونه خواهد شد اما می دانند که چه کارهایی باید انجام دهند تا تصویر را بکشند اما من همیشه خوب می دانم که نقاشی ام چگونه خواهد شد اما هرگز نمی دانم از چه راه هایی خواهم رفت تا به آن برسم.چاک کلوز نقش مهمی در نمایشگاه خودنگاره (self portraite) داشته است.نمایشگاهی از پرتره های رنسانس تاکنون «بیستم» اکتبر در گالری (National Poytraite) برگزار خواهد شد.
ترجمه:فرشته قهرمانی
نقاشی، تصویرسازی و طراحی گرافیک فیکانو
www.fikano.ir




