تابلوی سنگشکنان اثر گوستاو کوربه

تابلوی سنگشکنان اثر گوستاو کوربه
یکی از مهمترین نقاشیهای تاریخ هنر همین تابلوی سنگشکنان گوستاو کوربه است که باعث ایجاد جریانی در هنر شد؛ و آن استیلای سبک رئالیسم به واسطه این تابلو است. هنر تا قبل از این تابلو بیشتر ماهیت احساسی هنرمند را در برخورد با سوژه ایفا میکرد. هنرمند، علاقمند به القائات خود از سوژه بود و موضوع را به شکلی که میپسندید تغییر میداد و دگرگون میکرد، جهانی کاملا دستساختهی خود هنرمند. اما کوربه در این تابلو کاملاً به زندگی عادی مردم اطراف خود بدون اغراق و برداشت شخصی پرداخته است. نوشتهی کوربه مبنی بر اینکه او هرگز به موضوعات خیالی نخواهد پرداخت، همانند جملهی معروف او که «من هرگز فرشته نمیکشم چون فرشتهای ندیدهام»، رویکرد جدیدی را در عالم نقاشی باعث شد و آن رسالت یک نقاش بیش از توجه به مناظر و پرترههای سفارشی و پرداختن به موضوعات اساطیری و مذهبی رنسانس است.
قهرمانان این تابلو، ابر انسانهای اساطیری یونان و روم نیستند و همچنین شخصیتهای مسیح و قدیسان؛ بلکه مردم عوامی هستند که مشغول کار عادی روزانه خود هستند. این شخصیتها در مرکز تابلو هستند؛ که میتوانند رابطه پدر و فرزندی هم داشته باشند. وضعیت آنها همانند سبک کلاسیک کاملاً واقعی طبق اصول مناظر و مرایا و مسائل سهبعدی حاکم بر نقاشی غالب غربی است اما چیزی که در اینجا جلب توجه میکند حالت نشان دادن شخصیتها از پشت سر است. به راستی این امر به چه معناست؟ آیا کوربه میخواسته نشان دهد مردمان عادی به حدی در عالم هنر نادیده گرفته شدهاند که حتی فاقد هویت و صورت باید نشان داده شوند؟ به راستی که تمهید کوربه در جلب کردن هنرمندان به توجه در وضعیت و حالات مردمان عادی جامعه خود باعث شد که جامعه و هنرمند متعهد نسبت به آن تبدیل به یک رکن اساسی در تاریخ هنر گردد.
سبکهای بعد از رئالیسم به طور فزایندهای به جامعه و مسائل مربوط به آن پرداختند. از نظر ترکیببندی تابلو به دو قسمت متقارن تقسیم شده که دو شخصیت اشاره شده در تابلو آن را نصف کردهاند. بافت خشن سنگها باعث ایجاد نوعی ریتم و حرکت از نظر بصری شده و نیز سبب ایجاد نوعی سنگینی از نظر وزن در پایین تابلو شده است. این خشونت ظاهری با خشونت موجود در کار سنگشکنی این افراد کاملا هماهنگ شده است. پسزمینهی تابلو به رنگهای قهوهای تیره و کل فضا به رنگهای هم خانواده با قهوهای و خردلی است که به نوعی بر نور روشنایی روز هم دلالت میکند. تبر در دست مرد سمت راست که به شکل مایل قرار گرفته سبب ایجاد حرکت و نشاندهنده کاری است که در حال انجام است. با این حرکت مایل تبر، تابلو از حالت سکون به حرکت، متمایل میشود. حرکت هم در مضمون این تابلو اهمیت دارد چون بر عمل کار تأکید دارد.
یکی از موضوعاتی که سبب شد کوربه دست به انقلابی در تاریخ هنر بزند پرداختن به مضامین مردمان معمولی بود. در این تابلو به سبک نقاشیهای دوران مسیحیت (رنسانس) شخصیتهای در وضعیت اغراق و نمایشی ترسیم شدهاند. همانطور که در نقاشیهای مسیحیت، افراد در حال انجام کاری مقدس و مذهبیاند که در رابطه با آیین مسیحیت است؛ برای نمایش این حالت از حرکات و اعمالی اغراقآمیز استفاده میشود. در اینجا موضوعی که اهمیت دارد این است که عمل شستن پاهای یکی از شخصیتها و نیز رسیدگی به امور خانه توسط زنان به یک عمل نمادین و مذهبی تبدیل شده است. با این تفاوت که این اشخاص دیگر قدیسین و مردمان شهر فلورانس و روم (مراکز کلیساهای کاتولیک) نیستند بلکه مردمان عادی همدورهی کوربه هستند. رنگها و سایهها درجاتی از رنگهای قهوهای، خردلی و زرد است که با رنگ سفید موجود در لباسها و ملافهها و رومیزی به تعادل رسیدهاند، نور خاموش و دلگیر و یکدست است که هم به تشدید یک فضای معنوی دامن زده است و هم بر فضای داخلی یک خانه تأکید میکند. این زنان گویا در حال انجام مراسمی هستند که فراتر از کارهای معمولی خانه است. به راستی فردی که پاهایش در حال شسته شدن است چه کسی است؟ آیا این یک اشاره تلویحی به شستن پاهای یکی از حواریون مسیح نیست؟
نقاشی، تصویرسازی و طراحی گرافیک فیکانو
www.fikano.ir